خورشید آل یاسین ... |
ای ساربان آهسته ران ، کآرام جان گم کرده ام !
آخر شده ماه حسیـــن (ع) ، من میزبان گم کرده ام ! در میکده بودم ولی ... بیرون شدم از غافلی ای وای از این بی حاصلی ... عمر جوان گم کرده ام پایان رسد شام سیه ، آید حبیب من ز رَه ..... اما خدا حالم ببین ، من یار را گم کرده ام ! ای وای از این غوغای دل ؛ از دلبرم هستم خجل ..... وقت سفر ماندم به گل ، من کاروان گم کرده ام ! نعمت فراوان دادی ام ... منّت به سر بنهادی ام اما ببین نامردی ام ... صاحب زمان (عج) گم کرده ام ! من عبد کوی عشقم و من شاه را گم کرده ام آقا تو را گم کرده ام آقا تو را گم کرده ام آقا تو را گم کرده ام آقا تو را گم کرده ام آقا تو را گم کرده ام بنوشتم این نامه چنین ، با خون دل ای مه جبین ..... اما ببین بخت مرا ، نامه رسان گم کرده ام ! شرمنده ام اما بگم ؛ شرمنده ام اما بگم آقا تو را گم کرده ام ... آقا تو را گم کرده ام
شنبه 89/12/14 .:. 10:57 صبح .:. منتظرالمهدی «عج»
.:. نظر
|
درباره وبلاگ
موضوعات وب
آخرین مطالب
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
آرشیو مطالب
امکانات وب بازدید امروز: 42 بازدید دیروز: 90 کل بازدیدها: 357152 |